یادم می آید از زمانی که دبستان می رفتم هر وقت معلم ها موضوع انشاء کم می آوردند یا می خواستند بچه ها را سر کار بگذارند و از سر خودشان باز کنند به ما می گفتند: موضوع انشای امروز شما: (هر چه می خواهد دل تنگت بگوی) است یا می گفتند: بنویسید: (علم بهتر است یا ثروت؟)

اکثر بچه ها هم با اینکه دلشان لک می زد برای اینکه بنویسند (ثروت) از ترس کم گرفتن نمره ی انشا مجبور بودند تظاهر کنند و برای اینکه دل معلم را به دست آورند یا اینکه بین بقیه ی بچه ها خودشان را روشنفکر و منطقی جلوه بدهند. علیرغم میل باطنی شان می نوشتند علم بهتر است به صدها دلیل که یکی از آنها هم عقیده ی قلبی آنها نبود.....

و من در این میان ... همیشه تنها کسی بودم که ساز مخالف می زدم و می گفتم (ثروت) و بعد هم معلم یک نگاه عاقل اندر سفیه به من می انداخت و به چشم یک آدم مادی گرا به من می نگریست و البته وقتی خوب دقت می کردم می دیدم که خود معلم نیز لبخندی بر لب دارد که تمام سعیش در آن است که آن را از دید تیزبین شاگردان مخفی کند تا خدای نکرده کسی نگوید: زرشک ... وای به روزی که بگندد نمک ...

اما اکنون پس از سالیان سال وقتی به آن زمانها فکر می کنم می بینم که همان موضوع سر کاری و تکراری و کلیشه ای چقدر جای بحث و گفتگو دارد ....

بالاخره پول خوب است یا بد؟!!

اصلا آیا قیاس علم با ثروت قیاس درستی است؟ چرا این دو مقوله را در مقابل هم قرار می دهند ...

اگر این موضوع برایتان جالب است منتظر ادامه ی داستان باشید ....